کلاسیکترین نوستالژی
اسم نوستالژی که میآید هرکس به نقطهای از گوشه ذهن خود خیره خواهد شد و به فکر فرو خواهد رفت. عدهای فکر میکنند به آن دوران کودکیشان که چگونه بیدغدغه به تجربه قایم با شک میپرداختند. عدهای یاد آن لحظههایی میافتند که در کنار پسر و دختر خاله هایشان و اقوام جمع میشدند و پفک نمکی میخوردند. بهترین تعریف برای نوستالژی چیست؟ غیر از این خواهد بود که نوستالژی نبض زنده نگهدارنده آدمی است؟
همیشه در انتزاعات ذهن پیچ در پیچ انسانها یک مورد است که متبلور کننده و زنده نگاه دارنده وجود اوست. چه چیزی جز خاطرات خوش و تجربه تلخیها میتواند انسان را سرپا و استوار نگهدارد؟ حال بیایید با همین رویکرد به دنیای بازی ها بنگرید. درست است که گاهی وجود عناوین مختلف Remake شده از روان گیمر میکاهد.اما ورق زدن آلبوم خاطرات همیشه تازگی خود را دارد. Mafia از آن دست عناوینی است که بازسازی آن حتی خبرش شوکه کننده بود چه برسد به اینکه عرضه گردد. نسخه اصلی این عنوان در سال ۲۰۰۲ توسط Illusion Softwork توسعه و برای PlayStation 2 و Xbox و Microsoft Windows منتشر گردید. این عنوان به حدی فوقالعاده بود که با یوزر اسکور ۹۱ و با متای ۸۸ به کار خود پایان داد و تا مدت زیادی پرچمدار داستانسرایی و گیمپلی در ژانر خود به حساب میآمد.
Mafia نیامده بود تا فقط و فقط یک عنوان سرگرم کننده باشد. این عنوان استانداردهای جدیدی را به دنیای گیم تزریق کرد. نوع روایت رمان گونه آن که توسط شخصیت اصلی حکایت میشد فوقالعاده مینمود و در نقطه بسیار خاصی هم به پایان رسید.
در این نقد و بررسی تمام سعی بنده بر این بوده تا اسپویلی در کار نباشد و بجز شرح کلی ماجرا در بخش ابتدایی نقد اندکی از داستان بازی را به میان نخواهم آورد. با اینکه این عنوان ۱۸ سال قبل عرضه شده و افراد بسیاری آن را به اتمام رساندهاند اما رسالت ما این است که نقد های وب سایت P30W احترام مخاطب خود را پیوسته حفظ کند.
بازسازی خاطرات
استدیو Hanger 13 را همه میشناسند. استدیویی که بسیاری از طرفداران فرنچایز پرفراز و نشیب مافیا از آن سخت گله دارند. این استدیو توسعه دهنده نسخه سوم از سری Mafia کاری با این فرنچایز کرد که یک C4 با یک برج رو به تخریب میکند. نسخه سوم با متای ۶۸ به کار خود پایان داد و بدنامترین مافیا لقب گرفت اما این استدیو به فکر جبران بود. از این رو در سال ۲۰۲۰ و در انتهای نسل هشتم از بازسازی نسخه اول این بازی رو نمایی کرد و با این کار توجهات را به سمت خود جلب نمود.
آن چیزی که در این میان حائز اهمیت است توجه بسیار این استدیو در بازسازی نسخه اولیه است و هرچقدر که در نسخه ۳ و ریمستر عنوان Mafia 2 و ۳ کم و کسر گذاشته در نسخه اول سعی در جبران همه اشتباهات خود داشته است.
راننده تاکسی
لس آنجلس در آمریکا برای مدتی به شهر گناه معروف بود و شیکاگو در زمانی دوران طلایی گنگسترها و قاچاقچیان و دلالان را رقم زده بود. عنوان Mafia در شهری بنام بهشت گمشده (Lost Heaven) جریان دارد که اقتباسی از شهر شیکاگو میباشد. تامی آنجلو راننده تاکسی بهشت گمشده است که پشیزی در جیب ندارد و تا نیمههای شب برای اندک پولی در خیابان ها پرسه میزند تا پولی به جیب بزند.
در دهه ۳۰، آمریکا به حدی از کنترل پلیس خارج بود که حتی نیروهای فدرال هم برای گنگسترها کار میکردند در یکی از همان شبهایی که تامی در حال انتظار کشیدن کنار خودرویش بود تا مسافری از راه برسد قبل از اینکه پک اول را به سیگارش بزند مسافرش از راه رسید. اما ظاهر مسافران فرق داشت. آنها با اسلحه و ظاهری وحشت زده از تامی میخواهند تا سوار ماشین شود و فقط حرکت کند.
تامی تخته گاز پایش را روی پدال میگذارد و از دست افراد گروهی خلاف کار میگریزد و مسافران خود را به یک بار میرساند. مسافران که قصد دارند خسارت خودروی تامی را جبران کنند با مبلغی هنگفت سوی او باز میگردند و به او میگویند که به زودی باز خواهد گشت. از این اتفاق چند هفتهای گذشته در یکی از ایستگاههای تاکسی تامی توسط ۲ نفر مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و فرار میکند و به همان بار چند شب پیش پناه میبرد…
همه چیز از همین جا آغاز شد
یکی از نقاط قوت عنوان Mafia قطعا داستان آن است که به جد به دور از واژه کلیشه و تکرار است. داستان این بازی از هیچ رمان و یا فیلم هالیوودی اقتباس نشده و همین است که آن را از دیگر داستانهای آمریکایی گنگستری متمایز میکند. رفته رفته با پیش روی در داستان هربار شما با ابعاد جدیدی از شخصیت توماس آنجلو دوست داشتنی آشنا میشوید. شاید او هم کت و شلوار به تن کرده اما خط قرمزهای او فراتر از کراوات قرمزهای دیگر آن روزگار است.
همین جهت گیری های او نیز باعث میشود تا بین او با دیگران تفاوت ایجاد شود و تامی نه فقط برای گیمرها که برای شخصیتهای درون بازی هم فردی محبوب باشد. نوع روایت داستان در عنوان Mafia 1 بصورتی میباشد که راوی داستان همان پروتاگونیست بازی یعنی تامی آنجلو است و داستان بازی را همچون یک خاطره روایت میکند. نوع روایت و پیشروی داستان به گونهای چیده شده که شما لحظهای احساس خستگی نخواهید کرد. تامی نه همانند لینکولن در مافیا ۳ به دنبال کار تکراری و خسته کننده میرود و نه همانند ویتو اسکالتا یک خلفکار بله قربانگو است .

توماس آنجلو در بین کرکترهای سه گانه مافیا بهترین شخصیت را دارد و هم در نسخه اصلی و هم در نسخه بازسازی شده دارای جذابیتهای ظاهری و باطنی زیادی است که گزینه دوم در گرو تجربه بازی و همزاد پنداری شما با اوست. شاید با خود بگویید چرا صحبت از داستان است اما اینقدر نام تامی بر زبان جاری است، خب تامی شیرازه داستان را تشکیل میدهد. او کسی است که تصمیماتش باعث میشود تا در Mafia با یک داستان پیجیده روبرو شوید و تا انتها همگام با او در قصه قدم بردارید.
اگر نخواهیم خیلی بحث را گسترده کنیم باید بگویم که داستان Mafia 1 Remake همان داستان قدیمی است که با بازیبینیها و بازنویسیهای سنجیده، از قبل شیوا تر بنظر میآید و این دقیقا چیزی است که هرکسی به دنبال آن خواهد بود.
بازسازی یک کالبد
اگر بخاطر داشته باشید زمانی که عنوان Mafia III عرضه شد عده کثیری از گیمرها فارغ از پلتفرمشان بشدت از بهینه سازی این عناون مینالیدند. در عنوان Mafia 1 Remake به هیچوجه شاهد همچین اتفاقی نخواهید بود و با یک عنوان کاملا بهینه روبرو خواهید شد. این عنوان بر روی یک کارت گرافیک ۱۰۶۰ با یک پردازنده Ryzen 5 خیلی راحت از پس تنظیمات Ultra و رزولیشن Full HD در ۶۰ فریم برخواهد آمد.
بهشت گمشده باری دیگر بازسازی شده و اینبار هم همانند دوران دور ایام، شمارا به وجد خواهد آورد. این عنوان در بخش نورپردازی چه در طول شب و چه در روز و حتی در تلالو غروب خورشید به زیبایی میدرخشد. سایهها نیز در امتداد نور کاملا منطبق بر آن چنان طبیعی جلوه میکنند که گاهی یادتان میرود کارت گرافیکتان و یا کنسولتان از RTX پشتیبانی نمیکند.
تنها نفطه ضعف حاکم بر بخش گرافیک زمانی پیداست که شما به حاشیه شهر نزدیک میشوید مناطقی که بیشتر به جای ساختمانها و آسمان خراشها شاهد پوشش گیاهی هستید در این مناطق گاهی شاهد افت فریم های بی منطقی هستیم که قابل درک نیست و این موضوع زمانی دردناک میشود که شما در حال رانندگی شاهد روییدن علوفه در فواصل مشخص هستید و این امر در انتهای نسل هشتم آزار دهنده است.
همانقدر که Mafia 1 در بخش نورپردازی و سایه پردازی درخشیده است اما در بخش نمای تکسچرها دارای ضعف بسیار است. گاهی بافتها به حدی کار شدهاند که باعث تعجب شما میشوند و گاهی آنقدر بیکیفیت که فکر میکنید بافتهای نسخه اصلی مورد استفاده قرار گرفته است. درست است که گرافیک بازی کاری با شما میکند که بیخیال تکسچرها شوید و شما را محسور زیبایی خود در بخش نورپردازی و بازتاب میکند اما عدم کیفیت بافت ها ایرادی نیست که در بازی به چشمتان نیاید.

اگر طراحی کرکترها را هم بخواهیم بخشی از گرافیک بازی بحساب بیاوریم باید بگویم که شخصیتها تا حدی قابل اغماض از ریشه خود فاصله گرفتهاند. سالیاری جوانتر بنظر میرسد اما ظاهرش با سن او کاملا با داستان بازی تطابق دارد، تامی چهره اش به کل عوض شده اما برای بنده همچون یک گنگستر با ابهت، همچون یک دوست، دوست داشتنی و همچون یک مرد جنتلمن بود. افراد دیگر داستان نیز هرکدام تغییراتی داشتهاند اما جالب است بدانید با تک تک آن چهرهها در بازی ارتباط برقرار خواهید کرد و گویی طراحان در میان گنگسترهای سال ۱۹۳۸ نشستهاند و مدل هایشان را بیرون کشیدهاند.
نبض صدا
غنا همیشه بخشی از زندگی آدمی است و نمیتوان آن را از هیچ یک از لحظات زندگی جدا نمود. در عنوان Mafia ولادمیر سیمونک با قطعات موسیقی خود برای همیشه نامش را در قلب بازیبازان نهادینه کرده است. موسیقی در این عنوان بخشی خاص و دلنشین است که هر لحظه زیبایی خود را با نوازش گوشهایتان نشان خواهد داد. چه موسیقی که در پس زمینه بازی در منو نواخته میشود و چه قطعاتی که در هنگام بازی اجرا میشوند و حتی موزیکهای رادیو شهر Lost Heaven همگی شمارا به یاد گذشته میاندازند هم گذشتهتان نسبت به بازی و هم دورهای که بازی در آن جریان دارد. جَزهایی که از رادیو خودروها پخش میشوند فوقالعاده هستند و همه از قطعات گلچین شدهای انتخاب شدهاند که صفحات آن به عنوان کلکسیون ارزش میلیون دلاری دارند.
جدای از موزیکهای دلنشین این بازسازی خوش ساخت صدا گذاری در این بازی چیز خاصی برای ارائه ندارد اما تمام استانداردها را هم رعایت کرده. صدای اسلحهها طبیعی جلوه میکند و اگر با هدست به تجربه بازی بپردازید و در آماج گلولهها قرار بگیرید حتما صدای بازی را کم خواهید کرد چرا که گلولهها صدایی نزدیک به واقعیت دارند.
گنگستر اسلحه به دست
هرچقدر هم که یک بازی ویدئویی در برگیرنده داستان خوب و محتوای جالب باشد و بهترین موسیقیدانها و نوازنده ها برای آن عنوان بنوازند و گرافیک آن عنوان هوش از سر گیمر بپراند اگر آن بازی دارای اصلیترین خصیصه یعنی گیمپلی نباشد، قطعا با شکست روبرو خواهد بود.
در نسخه اصلی Mafia 1 گیمپلی یکی از بخشهایی بود که کمتر به آن ایرادی وارد بود هرچند که IGN سرسختانه روبروی این بازی ایستاده بود اما در آخر در جمع بندی نمره ۹ را به بخش گیمپلی این عنوان اعطا کرد. در نسخه بازسازی شده اما موضوع کمی متفاوت است. همانطور که پیشتر هم گفته شد، این بازی با یک گرافیک رئالیسم درآمیخته اما خروجی گیمپلی متاسفانه این بازی را از این مهم دور ساخته است. هرچند که انیمیشنهای مربوط به حرکت کرکترها با ظرافت کار شده اما گاهی انیمیشنهای این عنوان شمارا به خنده وا میدارد.
برای مثال کافی است هنگامی که پناه گرفتهاید کوکتل مولوتووی رها کنید تا ببینید چه صحنهای برای شما فریم بندی میشود و یا به نوع گانپلی بازی و نوع نشانه نقش بسته به صفحه دقت کنید که چقدر از عناوین امروزی به دور است. هرچند در کوتاه مدت میتوان به راحتی با گانپلی بازی ارتباط برقرار کرد و به هیچوجه این مورد به این صورت نخواهد بود که شما را از بازی زده کند اما یک بازبینی و اندکی زمان میتوانست نتیجه بسیار خوبی داشته باشد.

بازی در بخش جابجایی محدود به دو نوع وسیله نقلیه است که شامل خودروها و موتور سیکلت میشود. خودرو ها از تنوع خوبی برخوردارند و هرکدام ویژگیهای متفاوتی نسبت به دیگری دارند که انتخابهای شمارا هدفمندتر خواهد نمود، اما مشکلی در این میان وجود دارد که سوای از بحث وجود وسایل نقلیه است و این موضوع مربوط به عدم وجود محتوای لازم برای یک عنوان جهان باز است. از نظر بنده Mafia را نمیتوان یک بازی جهان باز نامید و این عنوان صرفا برای پیش برد نوع روایت و گیمپلی خود نیازمند یک شهر آزاد خواهد بود. هرچند که این شهر جاذبههای خود را دارد و شما میتوانید در آن به ماجراجویی بپردازید اما هیچ کاری جز پیش برد مراحل داستانی در این بازی برای شما وجود نخواهد داشت.
فرمان پذیری خودروها نیز در سطح قابل قبولی قرار دارد و با توجه به فیزیک به کار رفته بروی بازی شاهد عکس العملهای متفاوتی در شرایط مختلف هستیم. دور زدن در سراشیبیها، محیط های خیس، آسفالت و سنگ فرش و مسیرهای خاکی کاملاً متفاوت از یکدیگر هستند و هیچکدام شرایط یک نواختی را ارائه نخواهند داد.
Mafia 1 تنها محدود به مبارزه از طریق سلاح گرم نیست و شما میتوانید به نبرد تن به تن با دشمنان خودتان بروید. انیمیشن این بخش با این که تکراریست اما نتیجهاش باعث میشود که از اینکار لذت زیادی ببرید و حس کنید همانند نویسنده این مقاله دارای رگههایی از سادیسم هستید. مبارزات تن به تن چیزی شبیه به بازی TLOU2 خواهد بود اما نه با آن ظرافت، در این مبارزات شما باید به موقع جای خالی بدهید و در زمان مناسب به دشمن خودتون ضربه وارد کنید و بعد از چندبار صدمه وارد کردن میتوانید کار اورا یک سره کنید.
یکی دیگر از جذابیتهای این بازی زمانی است که شما فردا را میکشید علاوه بر اینکه انیمیشن های مردن و ریختن خون خیلی زیبا کار شده، موردی است که شاید در بازیهای دیگر نظیرش را نداشتیم. زمانی که شما به یک نفر شلیک میکنید اگر بجای سر اعضای دیگر بدنش را نشانه بگیرید علاوه بر اینکه عکس العمل شلیک به هر نقطه متفاوت است اون در انتها با فحاشی و یا نشان دادن علائمی خاص با دستش میمیرد.
در جمع بندی این بخش از نقد و بررسی که مربوط به گیمپلی بازی بود باید عرض کنم که گیمپلی این عنوان به هیچوجه بد نیست و تنها سنخیتی با گرافیک واقع گرایانه آن ندارد و اگر این دو فاکتور در موازات یکدیگر بودند چه بسا این عنوان شاهد متای بالای ۸۵ میشد.

آخرین دیدگاه ها